تحلیل نسبت مردم با انقلاب اسلامی ایران از سه دیدگاه
سیدمحمدهادی قاسم تبار
1.تحولات تاریخی
نسل اول نظریه پردازان انقلاب ها، بیشتر در پی توصیف و دستهبندی رویدادهای تاریخی انقلاب ها هستند که بیانگر سیر حیات طبیعی یک انقلاب است. مطالعهی تاریخی انقلاب بدین معناست که یک انقلاب بیانگر چه واقعیت یا واقعیاتی در مورد جامعهای است که در آن انقلاب به وقوع پیوسته است.
در بهمن ماه سال 1357 تحولی عظیم و شگرف و به کلام رهبر کبیر انقلاب امام امت، معجزه ای الهی در ایران رخ داد که همه متفکرین و تحلیلگران سیاسی، تاریخ نگاران و سیاستمداران دنیا را به حیرت و تعجب واداشته است؛ زیرا هیچ یک از آنان، حتی سازمانهایی که به انبوه اطلاعات بسیار حساس و سری و مجهزترین امکانات تکنولوژیکی دسترسی داشته و از کمک تئوریسینها و تحلیلگران گوناگون بهره می برند نتوانستند وقوع انقلاب اسلامی ایران را در این زمان و موقعیت و منطقه جهان و به این شکل و ماهیت، پیش بینی کنند.
سقوط ناگهانی رژیم شاه و آغاز نهضت انقلابی ایران، برای ناظران خارجی، اعم از دوستان شاه، روزنامه نگاران و دانشمندان علوم سیاسی و اجتماعی، پدیده ای کاملا خلاف قاعده و طبیعت به شمار می آمد. این انقلاب با هیچ یک از ضابطه های عادی همخوانی نداشت و برای تحلیلگران سیاسی و اجتماعی منطقه به یک معما تبدیل شده بود زیرا در ذات خود هیچ شباهتی با انقلاب های دیگر که در قرن حاضر به وقوع پیوسته بودند، نداشت به تعبیری، آنچه در ایران روی داد یک امر «بی تعریف» بود.
در فرآیند انقلاب اسلامی، این روحانیت به رهبری امام بود که توانست روشنفکران و سایر نیروها را پشت سر خود بسیج کند. انقلاب اسلامی حتی در شروع خود صد درصد مردمی بود، نه یک گروه چریکی مسلح، نه یک حزب فعال سیاسی نظامی، نه گروهی از افسران انقلابی و آزادیخواه و نه هیچیک از دیگران انواع رائج و معمولی - که تحولات انقلابی کشورها را پدید میآورند - در انقلاب ما وجود و حضور و فعالیت نداشتند، فقط مردم بودند و مردم، آن هم کاملاً بیسلاح که در تهران و همه جای دیگر چنان فضا را و خیابانها را و محیط زندگی شهری را از وجود و حضور و شعارهای انقلابی خود پر کردند که دیگر جایی برای هیأت حاکم و حکومتش باقی نماند؛ روشنفکران آن زمان بیشتر در قالب نظریات مارکسیستی و لیبرالیستی به نقد حکومت میپرداختند که قابلیت بسیج مردمی نداشت. بتدریج همه تفکرات و نیز دستگاههای وابسته به دولت، اداریها، نظامیها و حتی مسؤولینِ وقت هم به مردم پیوستند. بدینترتیب، نشانههای سقوط رژیمِ پادشاهی آشکار شد و نهایتاً رژیم از هم پاشید.
2.نظریهی ساختارگرایانهی انقلاب
نسل بعدی نظریات انقلاب بیشتر ساختگرا هستند و نقطهی اتکای خود را بر فشارهای بینالمللی، جامعهی دهقانی، نیروهای نظامی و رفتار نخبگان قرار دادهاند. این نظریه در پی تبیین بروندادهای گوناگون انقلابها است. در نظریهی ساختارگرایانه نیز به مؤلفههایی چون رهبری، ایدئولوژی، احزاب و سازمانهای سیاسی و فرهنگی، روشنفکران و کارگزاران تاریخی کمتر توجه شده است و بیشتر مؤلفههای ساختاری چون ساخت اجتماعی و سیاسی، ساخت نظام بینالملل و ساخت دولت، مد نظر قرار گرفتهاند.
از دیدگاه صاحب نظران این نظریه، انقلاب اسلامی ایران را باید در زمرهی انقلابهای اجتماعی دانست. بدین ترتیب، انقلابهای اجتماعی که با شورشهای طبقات پایین شروع میشوند بسیار سریع بوده و باعث دگرگونیهای ریشهای در ساختار طبقاتی و اجتماعی میشوند. این انقلابها به دلیل دارا بودن دو ویژگی مهم، یعنی انطباق تغییر ساختار اجتماعی با شورشهای طبقاتی و همزمانی تغییرات سیاسی و اجتماعی، با سایر تغییرات و تحولات متمایز هستند.
بررسی مؤلفههای انقلاب اسلامی نشان می دهد که وجه ممیزهی مهم انقلاب ایران، اهمیت نقش عنصر ایدئولوژی و رهبری در بسیج مردم و شکلگیری انقلاب اسلامی است. تشیع قرنها در تاریخ ایران ریشه دوانده بود. پس تفسیری نو و انقلابی از آموزههای آن برای مردم پذیرفتنی بود. نقش رهبری و شبکهی روحانیت، مساجد و انجمنهای اسلامی در ارائه و پذیرش چنین تصویر و مکتبی از تشیع و تبیین استراتژی مبارزه با نظام شاهنشاهی موثر است.
انقلاب اسلامی ایران صرفنظر از تفاوتهای ظاهری در هدفها و آرمانها، از نظر تشکیلات و ارکان نیز تفاوتهای اساسی با نظامهای سیاسی معاصر دارد. پیوند رهبری با مردم به طور طبیعی، پیوندی اعتقادی بنیادی و عمیق است و به همین سبب بود که از نظر امام حکومت اسلامی پایه اش بر عشق و اعتماد متقابل مردم و رهبری صالح و عادل است.
3. 2.نظریهی کارکردگرایانهی انقلاب
بررسی انقلاب اسلامی در قالب تئوری کارکردگرای نیز صورت می پذیرد. در نظریه کارکردگرایی جامعه به عنوان شبکه سازمان یافته ای از گروههای در حال همکاری و تعاون تلقی می شود که به شیوه ای منظم و منطبق بر مجموعه ای از قوانین و ارزشها که بیشتر اعضاء در آن شریکند، نگریسته می شود.
در طول تاریخ ما، هیچ حادثهای مثل حادثهی پیروزی انقلاب اسلامی و حوادث بعد از آن نبوده است که مردم در آن، نقش مستقیم داشته باشند. در انقلاب اسلامی مردم آمدند؛ همهی مردم، همهی قشرهای مردم، از شهری و روستائی، از زن و مرد، از پیر و جوان، از تحصیلکرده و بیسواد، همه و همه در کنار هم حضور پیدا کردند. نقش مردم با پیروزی انقلاب تمام نشد؛ از آن تاریخ تا امروز، در طول این سی و دو سال، مرتباً خبرگان رهبری، رئیس جمهور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، نمایندگان شوراها، به وسیلهی مردم انتخاب شدند. مردم خودشان هستند که تصمیم میگیرند، شرکت میکنند، انتخاب میکنند؛ کار دست مردم است. حضور مردم، یک چنین حضور برجستهای است.
نتیجهگیری
تا زمان وقوع انقلاب اسلامی ایران، نقش عناصر فکری و فرهنگی، به ویژه فرهنگ مذهبی در ایجاد تحوّلات انقلابی و تغییرات اجتماعی اساسی، چندان مورد توجه نظریه پردازان انقلاب قرار نگرفته بود. در پرتو واقعیات انقلاب اسلامی ایران، تحوّلات قابل ملاحظه ای در عرصه نظریه پردازی انقلاب به وجود آمدند.
اهمیت و عظمت انقلاب اسلامی ایران، به این لحاظ است که ملتی بدون سلاح به عمر طولانی رژیم شاهنشاهی خاتمه داده و حکمران شاهنشاهی را که بر قدرتمندترین ارتشهای منطقه فرماندهی می کرد و میلیونها دلار درآمد نفت، صرف هزینه او می شد و تقریباً همه دولتهای مقتدر جهان، تا پایان کار از او حمایت می کردند، از اریکه قدرت به زیر آورد.